فاطمه اعتمادی :: 86/9/7:: 3:16 عصر
چیزی از ما شدن نمی دانید
ظاهرا مثل سنگ میمانید
زندگی تان پر از خرافه شده است
عشق از دستتان کلافه شده است
او که عاشق شدن گناهش بود
مرگ تاوان اشتباهش بود
من به حافظ تفالی زده ام
من به آینده ها پلی زده ام
خواهد آمد کسی که در راه است
طرف صحبتش دل چاه است
به بیابان امید خواهد داد
اقتداری به بید خواهد داد
سر کوچه چراغ خواهد زد
وسری هم به باغ خواهد زد
درصف اقتدا نخواهد ماند
او فرادا نماز خواهد خواند
او که یک شب گریست خواهد رفت
آبرویی که نیست خواهد رفت
ازشما اعتراف خواهد خواست
که بگویید تازیانه کجاست
زود از فرصت استفاده کنید
روی خود نقشه ای پیاده کنید
شاید او از تبار باران شد
شاید از آمدن پشیمان شد
از نمونه اشعار زیبای "سید امیر حسین میر حسینی
لیست کل یادداشت های این وبلاگ